کیارشکیارش، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

روزهای خوب کودکی

يك روز دلگير

امروز پنج شنبه است روز آخر هفته .امروز صبح اومدم سركار و يه دو ساعتي نگذشته بود كه باباي كيارش بهم زنگ زد وگفت كيارش خورده زمين و سرش شكسته. نمي دونم چه جوري رفتم خونه وقتي رسيدم ديدم كيارش داره گريه مي كنه و يه دستمال گذاشته گوشه صورتش .تا ديدمش دلم گرفت و منم گريه كردم . برديمش بيمارستان . كيارش همش گريه مي كرد و اونجا كه رسيديم كيارش مي گفت دكتر منو آمپول نزنيد .منو نبريد روي تخت .دكترا كه ازش مي پرسيدن چي شده مي گفت اشتباه رفتم خوردم زمين . ولي دكتر گفت بهتره براي اينكه جاي زخمش نمونه بخيه بشه . خلاصه كيارش رو با دردسر برديم و سه تا بخيه كوچولو خورد روي سمت چپ صورتش بالاي چشمش و بعد از انجام كار كيارش با گريه مي گفت خداحافظ آق...
18 مهر 1391

کیارش وعروسی دایی بهرام

هفته گذشته به طور کامل درگیر عروسی دایی بهرام کیارش بودیم .خرید و بازار رفتن یک طرف و تدارکات عروسی طرف دیگر کاملا وقت منو پر کرده بود .کیارش هم در این بین خونه آقاجون بود و کلی با مهمونها و شلوغی این روزها بهش خوش گذشت . براشون آرزوی خوشبختی می کنم .فرصت نکردم توی عروسی عکس بگیرم یه عکس از عروسی می ذارم ...
18 مهر 1391

شعري براي اول مهر

    اولین روز دبستان بازگرد  // کودکی ها ، شاد و خندان بازگرد باز گردای خاطرات کودکی//بر سواراسب های چوبکی ——————————————————- خاطرات کودکی زیباترند//یادگاران کهن مانا ترند درس های سال اول ساده بود //آب را بابا به سارا داده بود ——————————————————– درس پند آموزروباه وخروس//روبه مکارودزدوچاپلوس روزمهمانی کوکب خانم است//سفره پرازبوی نان گندم است —&mdash...
1 مهر 1391
1